خستگی بهاره

این جانوری که دارد می نویسد، همان موجود غریبی است که بالا و پایین می پرد تا چیزی را، کسی را بدست آورد. مال خودش کند. دست رویش بکشد و خوش خوشانش بشود یا بهش چشم بدوزد و ته دلش غنج بزند. اما چندی که گذشت، دو سه بار که ابرهای سربی پرباری که داغContinue reading “خستگی بهاره”