در اهمیت شادمانی دیگران

امروز با “زادن” آغاز شد: برادرم عکس جنین هشت ماهه ای در رحم همسرش را فرستاد. خواهر همسرم دختری به دنیا آورد. گنجشکهای حیاط به دانه های روی لبه پنجره آشپزخانه توجه کردند. من شاد شدم.

نه آنکه دنیای ناپایدار را مجالی برای شادمانی بدانم یا از اینکه بانی “وجود” یا “حضور” کسانی در این چارچوب شکننده بوده ام دل خوشی داشته باشم. نه که سرخی تصویر سنجاب له شده روی طوسی اسفالت را از یاد برده باشم. نه بابت بدست آوردن یا از دست دادن کسی یا چیزی… فقط بخاطر شاد بودن دیگران شنگول و شادم.

عجالتا همین مدرک برای باور “بودن” و تاب اوردن زیر بار “اینجا” و “اکنون” کافیست.

2 thoughts on “در اهمیت شادمانی دیگران

Leave a comment